داستانتون جالبه انگار .اسم کتابتونو چی هست یا چی میخاد بشه؟رمانه؟!!
داستانتون جالبه انگار .اسم کتابتونو چی هست یا چی میخاد بشه؟رمانه؟!!
آموخته ام که:خدا عشقست و عشق تنهاخداست!
آموخته ام: وقتی ناامید میشوم خدا،با تمام عظمتش،عاشقانه انتظار میکشد،دوباره به رحمتش امیدوارشوم!
آموخته ام: اگر تاکنون به آنچه خواستم نرسیدم،خدا برایم بهترش را درنظر گرفته!
بله خوشبختانه باز شد و خوندم.
من الان فارغ التحصیل شدم اما هر کمکی از دستم بر بیاد
انجام میدم.به شرطی که اسم منم به عنوان مشاور حقوقی بنویسی
خب به نظر من امیر داستان ما باید وکیل باشه کارشناس ارشد حقوق خصوصی.دانشجوی دکتری.و نویسنده چندین کتاب و مقاله.
امیر خان مدرس درس حقوق مدنی و همچنین قانو آیین دادرسی مدنی هست که تا ترم های آخر همراه دانشجو هست.
چون این درس از درسهاس اصلی و کیلیدی رشته حقوقه و حجمش بالاست.تو هر ۸ترم ی مدنی هست.البته این ایده منه.میتونی استاد درس دیگه باشه و فرصتش واسه پیشنهاد دادن کم باشه و فقط دو ترم یا سه ترم با این استاد درس داشته باشه و دیگه نمیبینتش.مگر اتفاقی!
ی ایده دیگه که باز به صلاح شما هست میتونید تو ی جای داستان جا بدینش.و این اتفاق هم کاملا واقعی هست.
ما درسی به نام پزشکی قانونی داریم.که توش بهمون یاد میدن
چطور صحنه جرم رو تصور کنیم و ساعت وقوع قتل نوع قتل.
عامل قتل و آلت قتاله چی بوده..و این جور چیزا رو یاد میگیریم.این درس یک واحد تعوری هست یک واحد عملی.
واحد عملی اینطوری هست که دانسجوهارو میبرن پزشکی قانونی و ی جنازه واقعی رو جلشون کالبد شکافی میکنن و توضیح میدن که علت قتلش چی بوده و از کجا متوجه این موضوع میشن.
البته این درس واسه ترمای بالاست حالا خودت میدونی کجا جاش بدی.
داستان اینکه این خانم به همراه بقیه دانشجوها میرن پزشکی قانونی.خانم ها رو از آقایون جدا میکنن و منتظر میمونن جسد بیاد .برای خانم ها جسد ی خانم و ی پسر ۷ساله میاد ک علت مرگشون مشخص نیست.جسد خانم رو میارن رو میزه کار.خانمی جوان و تمیز انگاری برای مراسم خاصی آماده بوده
بدون هیچ کثیفی و حتی مو زاید در بدن.من با دیدن این صحنه حالم بد شد .و همینطوری رفتم عقب و تکیه دادم ب میز نتونستم.صحنه شکافتن بدن رو ببینم.دکتر داشت توضیح میداد
من حالم بد بود.وقتی ب خودم اومدم بچه ها از دکتر پرسیدن استاد جسد اون پسر بچه کجاست میشه علت مرگ اونم بگید و توضیح بدید.دکتر رو به من کردو گفت جسدش دقیقا رو اون میزه که اون خانم بهش تکیه داده.من برگشتم نگاه کردم و بلند جیغ زدم سریع از جسد دور شدم.اصلا حواسم نبود این چیزه نرم که من بهش تکیه دادم جنازه ی آدمه...
عجب داستانی گفتی داداش سعید...
من اگه نویسنده بودم در مورد وکیلی مینوشتم که عاشق موکلی شده که برای طلاق به سراغ وکیل اومده...
خداحافظ
این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....
بله
من همه ی کتاب های مودب پور رو خوندم
رمان یلدا هم مربوط به بیماری ایدزه اگر اشتباه نکنم
رمان های مودب پور همش دوتا شخصیت پسر هست یکیش اروم یکیش شیطون
من رمان پریچهرشو دوست داشتم
زندگی سه دیدگاه داره
دیدگاه شما
دیدگاه من
حقیقت
من اگه میتونستم اینجوری داستان مینوشتم:
اسم شخصیت ها ...هادی و شیدا....
هادی استاد درسهای مدنی شیدا بود و تو دانشگاه از شیدا خوشش میومد و همچنین شیدا از اونم خوشش میومد اما خونواده شیدا یک خونواد سنتی هستن و شیدا میخوان بدن به پسر عموش...اخرش شیدا مجبور میشه از عشقش دست بکشه و با پسر عموش ازدواج کنه و چند سال بعد بخاطر اینکه عاشق یکی دیگه بود میخواد طلاق بگیره و به یک وکیل مراجعه میکنه که وکیله همون هادیه عشقش ...هادی هم ازدواج نکرده هنوز بخاطر عشقی که به شیدا داشت..با هم سعی میکنن شیدا طلاق بگیره که ازدواج کنن...
(عجب چیزی گفتم خخخخ خوب که رمان نویس نشدم هاهاها)
خداحافظ
این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....
من یاسمن دوست دارم...
نه فیلمنامه خواستگاری در مورد یه دختره که میخواد خواستگاری کنه از پسرا..
خداحافظ
این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....
من اخرش نفهمیدم رمان های یاسمن و... مرتضی مودب پور نوشته یا ماندانا مودب پور...زن و شوهر هستن فکر کنم اول اسم هر دوتاشون م--م.مودب پور
خداحافظ
این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....
اوه بله ! گفتم يكيشونو ننوشتماااا !
آره . ركسانا هم كار آقاي مرتضي مودب پوره .گرچه ركسانا رو درست يادم نمياد ؛ يه كم شير تو شير بود ...
خداحافظ
این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)